درون دلم فقط خداست

سلام

این روزا خیلی سخت می گذره

نمی دونم برا ازدواج داداشم خوشحال باشم یا ناراحت

ای خدا کمکم کن

تنها تویی پناهم

خدا جونم خودت خیرش کن

آرومم کن چون فقط تو می تونی

چقدر سخته وقتی بدونی حتی دوستتم بهت دروغ میگه

وای خدا چرا آدما این طوری اند؟

خدایا واقعا خیلی صبوری

خداجون کمکم کن تا آدما رو تحمل کنم

خداجون یه دوست می خوام که متفاوت ازدوستام باشه

دوستای خودم آدم فروش اند

اکثرشون منافع خودشونو دنبال میکنن

بدم میاد از همه

خدا یعنی آدم خوب تو این دنیا پیدا میشه؟

خداجونم

دیگه فقط به تو اعتماد دارم

کمکم کن

نوشته شده در دو شنبه 4 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 22:14 توسط مریم| |

مردم اغلب بی انصاف ، بی منطق و خودمحورند ولی آنان را ببخش...

اگر مهربان باشی تو را به داشتن انگیزه های پنهان متهم میکنند ولی مهربان

باش..

اگر شریف و درستکار باشی فریبت میدهند ولی شریف و درستکار باش.

نیکی های امروزت را فراموش میکنند ولی نیکوکار باش.بهترین های خود را به دنیا

ببخش حتی اگر هیچگاه کافی نباشد و در نهایت میبینی هر آنچه هست همواره

میان تو و خداوند است نه میان تو و مردم...

نوشته شده در سه شنبه 29 فروردين 1391برچسب:,ساعت 17:25 توسط مریم| |

شانه ات را می خواهم ............

که به آن تکیه کنم ....... در زمانی که آدمیت به تاراج رفته است .....

نگاهت را می خواهم .....

که به آن دلخوش باشم ...... در زمانی که نگاه ها، فریب شده است.....

صدایت را می خواهم ......

که با آن الفت داشته باشم ....... در زمانه ای که صداها جز به ناپاکی در نمی آیند .....

هوایت را می خواهم ......

که با آن نفس بکشم ....... می دانی! تو نباشی هوا را می خواهم چکار!!

و تو را می خواهم .....

تا که بمانم ............. من دنیایی را که تو در آن نباشی نمی خواهم ......

........................................................................................................................

امیدوارم  دیگه دچار نشم....

خدایا کمکم کن

نوشته شده در سه شنبه 29 فروردين 1391برچسب:,ساعت 13:39 توسط مریم| |

 

باز باران باترانه...

میخوردبربام خانه...

خانه ام کو؟

خانه ات کو؟

آن دل دیوانه ات کو؟

روزهای کودکی کو؟

فصل خوب سادگی کو؟

یادت آیدروز باران گردش یک روز دیرین؟

پس چه شددیگرکجارفت؟

خاطرات خوب ورنگین...درپس آن کوی بن بست

دردل تو آرزوهاهست؟

کودک خوشحال دیروز...

غرق در غمهای امروز...

یادباران رفته ازیاد...

آرزو ها رفته برباد...

بازباران  بازباران...

میخوردبربام خانه...

بی ترانه...

بی بهانه...

شایدم گم کرده خانه... .

.......................................................................................................

 

سلام به همه

این اولین مطلبمه

که پر دلتنگیه

ولی هیچ کسی دلتنگیه منو نفهمید.....

ولی خدا با هامه

خدا توی دلای شکسته جا داره

نوشته شده در جمعه 25 فروردين 1391برچسب:,ساعت 11:44 توسط مریم| |


Power By: LoxBlog.Com